باسمه تعالي
بيا كه قافله اي بي شمـــــار مي آيد امير قافله بس بي قرار مي آيد
فضاي قافله با راز و رمز هم راه است به گوش دل خبري آبدار مي آيد
اميــــــر قافله ، دل نزد كاروان دارد صداي پيك خدا آشكار مي آيد
سخن بگوي كه هنگام گفتن راز است تورا پيام ، زپروردگار مي آيد
سخن بگوي ،نترس از فريب فتنه گران نجات راه تو از كردگار مي آيد
امير قافله از طيِّ راه مي گويد حديث عشق به جان ها نثار مي آيد
زآيه هاي الهي زراه روشن خود ازاين كه نور،دراين ره به كارمي آيد
زلايه هاي سخن نورعشق مي بارد زچشم ها ، گهرشاهوار، مي آيد
رسول نور بيان مي كند رسالت را صداي اوست، ازآن روزگار مي آيد
امير قافله ، بعد از من اي مسلمانان همين علي است كه با او بهار مي آيد
نشان مهر خدا در دلي شود پيدا كه با مرام علي (ع) سازگار مي آيد
سجادي زاده گنبد كاوس
انتظار آخر به پايان مي رسد از ره آن خورشيد تابان مي رسد
گرد و خاك از خانه ي دل پاك كن جمعه اي از كعبه مهمان مي رسد
لشكر معروف هان آماده باش روزي از سردار فرمان مي رسد
....................... ..........................
سجادي زاده