باسمه تعالي
زدرد داغ خورشيد خراسان شده ماه و ستاره اشك باران
گل باغ پيمبر گشته نيلي شده پاييز در گلزار ايمان
طرفداران تاريكي عالم شده ازنور گفتارش هراسان
وليعهدي اجباري مأمون تعارف هاي مسموم فراوان
بناي گفتمان هاي سياسي براي ضربه هاي سخت آن جان
سم تزويرشان را بر ملا كرد امام حق به رفتار درخشان
در آخر دشمني را كرد ظاهر به انگور ستم آن مرد نادان
امام حق به حق گرديد واصل جواد آمد به بالينش شتابان
يقين دارد تداعي معاني زدشت كربلا و روز ميدان
رضا(ع) جان جهان گرديده خاموش شده رنگ سياهي رنگ ايران
چراغ حق كه خاموشي ندارد بوود در دست مهدي اش فروزان
اميدم ،آرزو دارم كه يك دم زراه او نگردم روي گردان
سجادي زاده – گنبد كاووس