درگلستان معلم
روشن از آن ماه تابانم هنوز سایه ی سرو خرامانم هنوز
شهد گل ها گر چه شیرین وخوش است شهدِ او دارد دل و جانم هنوز
پابه پایم بود ،پای تخته ها با قدم هایش شتابانم هنوز
هر نگاهش بود جان تازه ای قدر آن جان را ،نمی دانم هنوز
شمع بود و نور دادو آب شد نورِ آن شمع درخشانم هنوز
در صدایش بود تارزندگی با صدایش درس می خوانم هنوز
داستان و شعر خواند و مشق داد در گلستانش غزل خوانم هنوز
جمع گفت وضرب کرد و کسر شد حاصل تقسیم ِاحسانم هنوز
هر که باشم ،تا ابد ،مدیون آن اولین یار دبستانم هنوز
سید ابراهیم سجادی زاده . گنبد کاووس